داستان پسر جوانی که به جرم قتل پسرعمویش دو بار تا پای چوبه دار رفت و در نهایت پس از ۱۶ سال حبس آزاد شد، روایتی تکاندهنده از بخشش و ایثار را به تصویر میکشد.
آبان سال ۸۷، خبر قتل جوانی در بیمارستانی حوالی تهران به پلیس رسید. پدر مقتول که شاهد این جنایت بود، ماجرای درگیری بر سر زمینی که از پدرشان به ارث رسیده بود را شرح داد و گفت که پسر برادرش، پسر او را به قتل رسانده است.
قاتل که پس از حادثه خود را تسلیم پلیس کرده بود، اظهار داشت که قصد کشتن پسرعمویش را نداشته و تنها برای دفاع از پدرش، او را با میلهای که در آنجا افتاده بود، زده است. با این حال، عمو و زن عموی متهم خواستار قصاص او شدند و دادگاه نیز با توجه به شواهد، حکم به قصاص داد.
پس از تأیید حکم در دیوان عالی کشور، پسر جوان دو بار تا پای چوبه دار رفت و هر بار با التماس و گریه از اولیای دم مهلت گرفت. اما زمانی که قرار بود برای سومین بار حکم اجرا شود، اتفاقی عجیب افتاد. پدر مقتول از قصاص قاتل گذشت کرد.
او در این باره گفت: هر بار که به قاتل پسرم مهلت میدادم، پسرم را در خواب شاد و خوشحال میدیدم. این بار نیز مصمم به اجرای حکم بودم، اما شب قبل از آن، پسرم را در خواب دیدم که در جشن اعیاد شعبانیه حضور داشت. به احترام این ایام، تصمیم گرفتم از قصاص قاتل گذشت کنم، اما یک شرط دارم؛ او باید دیه ۱۰ زندانی جرایم غیرعمد را پرداخت کند تا آنها نیز در این ماه پربرکت نزد خانوادههایشان بازگردند.
با پذیرش این شرط و آزادی ۱۰ زندانی، پسر جوان نیز پس از ۱۶ سال حبس، آزاد شد. این داستان، نمونهای بارز از قدرت بخشش و ایثار است و نشان میدهد که چگونه میتوان با گذشت و فداکاری، زندگیهای جدیدی را رقم زد.