دختر ۲۵ سالهای که برای شکایت از مزاحمتهای یک مرد قاچاقچی به کلانتری فراجای مشهد مراجعه کرده بود، در گفتوگو با کارشناس اجتماعی این مرکز، پرده از زندگی پر فراز و نشیب و سرنوشت تلخ خود برداشت؛ سرنوشتی که از کودکی با طلاق والدین آغاز شد و در بزرگسالی به دام اعتیاد و فریبهای عاشقانه ختم شد.
کودکی در سایه طلاق و تنهایی
او روایت خود را اینگونه آغاز کرد: «تنها شش سال داشتم که طلاق، خانهمان را ویران کرد. مادرم رفت و پدرم که از نظر روحی آسیب دیده بود، سرپرستی مرا بهعهده گرفت. اما سختگیریهای شدیدش، مرا از هرگونه ارتباط اجتماعی محروم کرد. حتی اجازه نداشتم با دخترعمویم که در طبقه بالا زندگی میکرد، رفتوآمد داشته باشم.»
این دختر جوان ادامه داد: «در تمام آن سالها، از محبت مادرانه و گرمای خانواده محروم بودم. احساس تنهایی و بیپناهی در من ریشه دوانده بود. تا اینکه در ۱۸ سالگی وارد دانشگاهی در اطراف مشهد شدم و پدرم برایم خودرو خرید تا رفتوآمدم راحتتر باشد.»
آغاز یک آشنایی سرنوشتساز
ماجرای آشنایی او با مردی به نام «کرامت» از یک جایگاه سوخت آغاز شد. درگیری لفظی با رانندهای دیگر باعث شد مردی که با پژوپارس در آن محل حضور داشت، به حمایت از او برخیزد. پس از آن، این مرد با ادعای اینکه در همان نگاه اول عاشق شده، شماره تماس او را گرفت و ارتباطشان آغاز شد.
او میگوید: «کرامت با پیامهای عاشقانه و جملات فریبنده، مرا مجذوب خود کرد. من که از کودکی تشنه محبت بودم، با هر جملهاش بیشتر وابستهاش میشدم. خیلی زود رابطهمان جدی شد و او به تمام زندگیام تبدیل شد.»
فریب، وابستگی و سقوط
اما این رابطه عاشقانه خیلی زود رنگ واقعیت تلخی به خود گرفت. زنی با او تماس گرفت و مدعی شد همسر کرامت است. وقتی دختر جوان این موضوع را با کرامت در میان گذاشت، او با خونسردی گفت آن زن خواهرش است و به دلیل بیاطلاعی از ازدواجشان عصبانی شده است. دختر سادهدل نیز حرفش را باور کرد.
در ادامه، به اصرار کرامت، او برای اولینبار پای بساط مواد مخدر نشست و بهتدریج به دام اعتیاد افتاد. وابستگی عاطفی و روانیاش به کرامت آنقدر شدید بود که حتی تحقیرها و رفتارهای خشونتآمیز او را نادیده میگرفت.
رسوایی، طرد و بیپناهی
روزی زن ناشناس، که حالا مشخص شده همسر واقعی کرامت بوده، با او در نزدیکی خانه مادربزرگش درگیر شد، او را کتک زد و گوشوارههایش را دزدید. پس از آن، کرامت با حضور در منزل پدر دختر، رابطهاش را علنی کرد و باعث رسوایی بزرگی شد. پدر خشمگین، دخترش را از خانه بیرون کرد.
او ابتدا به خانه مادرش پناه برد، اما همسر مادرش او را نپذیرفت. سپس نزد مادربزرگش رفت، اما آنجا نیز با سرزنش و تحقیر مواجه شد. آبرویش رفته بود و هیچکس حاضر نبود او را بپذیرد.
افسردگی، خودکشی و بازگشت به زندگی
در این دوران تاریک، دختر جوان بارها تا مرز خودکشی پیش رفت، اما هر بار به زندگی بازگشت. او میگوید: «وقتی شنیدم کرامت هنگام انتقال مواد از زاهدان به مشهد دستگیر شده، تصمیم گرفتم برای همیشه از او دل بکنم. اما حتی پس از زندانی شدن، او در مرخصی با پیامکهای تهدیدآمیز و مزاحمتهای مداوم، آرامش را از من گرفت.»

آغاز رسیدگی قانونی
با دستور ویژه سرهنگ آرش ایرانمنش، رئیس کلانتری فراجای مشهد، تحقیقات روانشناختی و حقوقی درباره ادعاهای این دختر و مزاحمتهای مرد قاچاقچی آغاز شده است. پرونده اکنون در دایره مددکاری اجتماعی در حال بررسی است.